نازدار ما،محمدرهامنازدار ما،محمدرهام، تا این لحظه: 13 سال و 2 ماه و 25 روز سن داره

❤❤محمدرهام هستی مامان وبابا❤❤

تولد بابایی

1394/04/04 افطاری رفتیم خونه ی مامانبزرگت اینا واز قضا همه هم اونجا بودن شب که میخواستیم برگردیم کلی گریه وزاری کردی که بمونیم ماهم موندیم. خیلی هم خوش گذشت وتا صبح هم با زنعمو ودخترا حرف زدیم وشما هم تا پنج صبح بیدار بودی آخرم به زور گذاشتمت روپام وبا بدبختی خوابوندمت. اونم چه خوابی؟؟؟!!!!!!!تا کوچکترین صدایی میومد میپریدی ومیگفتی : بچه ها بیدار شدن؟؟ بریم بازی؟؟ خیلی دلم برای تنهاییت میسوزه،از شادیت شاد میشم ولی از این حالت آشوبی که دردرونت با دیدن بچه ها هویدا میشه غمگین میشم. خب بگذریم دغدغه ها ومادرانه های من انتها نداره!!!!!!! جمعه پنجم تیر شد وبه پسشنهاد اطرافیان رفتم کیک بخر...
16 تير 1394

تولد خاله سارا وپدرجون

اول تیر تولد خاله سارا بود که چون روزه بود نرفتیم خونه شون ولی حریفش نشدیم ودوم تیر که تولد پدرجون بود رفتیم خونشون وبرای جفتشون تولد گرفتیم. درضمن اصلا حال نداشتم بریم آب پاشونک به امید آب پاشونک بعدی تولد بدون شرح:     برای هردومولود بهترینها رو از خدای بزرگ خواستاریم. ...
16 تير 1394

53ماه عاشقی

1394/04/15   از اون روز طلایی پنج دهه گذشته ومن هرروز عاشقتراز قبل عاشق تویی که با تو  مادر شدم،بینهایت دوستت دارم فرشته ی قلبم،میستایمت به پاس قدردانی از خدایی که تنها لایق پرستش وستایش است.   توی این عکس نه روزه بودی دلبرکم به امید روزی که درنهایت سلامتی نتونی 9 های سنت رو بشمری.     آرام جانم 53 ماهه شدنت مبارک. ...
16 تير 1394

تولد مامانبزرگ

محمدرهام نوشت: مامانبزرگ توی شناسنامه ش 11 خرداد روزتولدشه،چندروزقبل مامانبزرگ وبابابزرگ خونه مون بودن ومامان تصمیم گرفته بود برای مامانبزرگ تولد بگیره . ولی مامانبزرگ نهم که تولد دایی جان بود رفت خونه شون تا ما بریم خونه ی مامی جون اینا، وبرنامه ریزی مامان رو خراب کرد.اینطوری شد که مامان برای مامانبزرگ کیک پخت وآخرهفته رفتیم خونه شون تا سورپرایزش کنیم. توی راه پله مامان شمعها رو روشن کرد ومن مامانبزرگ رو صدا کردم تا بیاد ما رو ببینه وغافلگیرشه. واین اتفاق افتاد ومن ومامان جیغ زدیم تولدت مبااااااااااارک توی سال 94 بابایی 33 ساله ومامانبزرگم 66ساله میشه،مامان از همون سالی که برای بابایی تولد سورپرایز گرفته...
4 تير 1394

تولد دایی جان

1394/03/09 خودش فکر میکرد 25 سالشه ولی درحقیقت 26سال از زمینی شدنش میگذره. برای همین مامی جون به گفته ی خودش اکتفاکرده بود وشمع 25 آماده کرده بود.این شد که آقای آرشیتکت رودست خورد ومجبور شد از هنر طراحیش بهره ببره واز برش شمعهای موجود درمنزل یه شمع 6 درست کنه.   تولدت مبارک گل پونه،هزارساله بشی یکی یه دونه هزارماشالله به این دایی جان   وهمراهی شازده کوچولو با دایی جانش با آرزوی بهترینها ...
4 تير 1394